loading...
صحرای عشاق
آخرین ارسال های انجمن
میلاد بازدید : 188 چهارشنبه 25 اردیبهشت 1392 نظرات (7)

 

یه روز یه دختره یه پسره رو توخیابون می بینه
خیلی ازش خوشش میاد…خلاصه هر کاری می کنه که دل پسره رو بدست بیاره ، پسره اعتنایی نمیکنه
چرا؟؟؟ چون فکر میکنه همه دخترا مثه همن
ازقصه ها شنیده بوده که دخترا بی وفان
خلاصه می گذره سه چهار روز و پسره هم دل میده به دختره…خلاصه باهم دوس میشن و این دوستی می کشه تا یک سال ، دوسال ، سه سال ، چهار و پنج… همینطوری باهم بزرگ میشن
خلاصه بعد از این همه سال که با هم دوست بودن ، پسره به دختره میگه : چقدردوستم داری؟؟؟
دختره با مکث زیاد میگه : فکرنکنم اندازه ای داشته باشه!
پسره میگه : مگه میشه آدم هیچ عشقشو دوس نداشته باشه؟؟؟
دختره میگه : نه…نه اینکه دوستت ندارم ، اندازه نداره
دختره از پسره می پرسه : توچی؟؟؟تو چقدر منو دوس داری؟؟؟
پسره هم مکث زیاد میکنه ، میگه… میگه : خیلی دوستت دارم…بیشتر از اون چیزی که فکرشو بکنی
روزها میگذره…شب ها می گذره…پسره یه فکری به نظرش میرسه…میگه : میخوام این فکر رو عملی کنم
می خواس عشق خودشو امتحان کنه
تا اینکه یه روز میرسه بهش میگه…بهش میگه : من یه بیماری دارم که فکر نکنم تا چند روز دیگه بیشتر دووم بیارم…!
راستی اگه من بمیرم توچکار میکنی؟؟؟
دختره یه ذره اشک تو چشماش جمع میشه و میگه : این چه حرفیه میزنی؟؟؟دوس ندارم بشنوم
خلاصه حرفو عوض میکنه و میگه : توچی؟؟؟ تو که بمیری ، منم میمیرم…فکرمی کنی خیلی ساده اس تنهایی بدون تو بودن؟؟؟
پسره میگه : نه… بگوحالا
دختره میگه : نمی دونم چکارمی کنم ولی اگه من مردم چی؟؟؟
پسره بهش میگه : امتحانش مجانیه…!اگه تومردی بهت میگم چکار می کنم
خلاصه اتفاق میفته پسره یه نقشه میکشه که یه قتل الکی رخ بده
تا اینکه به ذهنش می رسه الکی خودشو به کشتن بده تا ببینه اون دختره چکارمیکنه
خلاصه تشییع جنازه ای واسه پسره می گیرن و دفنش میکنن و پسره یه جا قایم میشه میبینه دختره فقط یه شاخه گل رز قرمز میاره میندازه ومیره
تا اینکه میبینه واقعا اهمیتی بهش نداده…دختره با کس دیگه ای رفته
خیلی غمگین شده بود…دنیاش خیلی بی رنگ شده بود
تا اینکه بعد از چند روز دختره تصادف میکنه و میمیره
دختره رو دفن میکنن…هیشکی سرمزارش نیس
پسره با یه شاخه گل یاس سفید یا نه با یه دسته گل یاس سفید میاد سر قبر دختره بهش میگه:
اون لحظه بود که این سوالو ازم پرسیدی : اگه مردی چکار میکنم؟؟؟این کارو میکنم…تموم یاس های سفیدو با خون خودم قرمز میکنم

 

 

میلاد بازدید : 140 شنبه 14 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

میدونم برای من نیستی...!

اما...!

دلی که تنگ باشه این حرف هارو نمیفهمه...!

به خدا نمیفهمه...!

میلاد بازدید : 120 شنبه 14 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

حرفهای زیادی بلد نیستم...

تنها چشمان تو را دیدم و گوشه ای از لبخندت که حرفهایم را دزدید...

از عشق چیزی نمیدانم اما دوستت دارم

کودکانه تر از انچه که فکر میکنی

میلاد بازدید : 139 شنبه 14 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

بی تو هرشب عاشقی بارانی ام

لاله پژمرده و زندانی ام

بی تو در کنج همه دلواپسی

بی تو من آغاز یک وییرانی ام

 

میلاد بازدید : 126 شنبه 14 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

بسوزد خانه ی لیلی و مجنون

که رسم عاشقی در عالم انداخت

اگر لیلی به مجنون داده میشد

دل هیچ عاشقی رسوا نمیشد...

میلاد بازدید : 107 شنبه 14 اردیبهشت 1392 نظرات (0)
*;%'*
*%;;%'*
*;%*;%'*.
*;*;%;*%*,
)i(
( )


مادرجــــون این دسته گل تقدیم تو،

به شرط اینکه تو خودت گـــل باشی و من خاک زیر پات !

 

میلاد بازدید : 87 شنبه 14 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

وقتی یه آدم میگه،

هـــــــــیچ کس منو دوست نداره

منظورش از هیچ کس یک نفر بیشتر نیست...

همون یه نفری که برای اون همــــــــــــه کسه...

میلاد بازدید : 112 شنبه 14 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

خدایا من را آفریدی

گـــــــــــــارانتی هم داشتم؟!

دلــــــــــــــــــم از کار افتاده...

میلاد بازدید : 88 شنبه 31 فروردین 1392 نظرات (0)

شبی از شب ها تو بمن گفتی که شب باش...!

منکه شب بودم و شب هستمو شب خواهم ماند...!

به امیدی که تو فانوس شب من باشی...!

میلاد بازدید : 74 سه شنبه 27 فروردین 1392 نظرات (13)

از دريا پرسيدم:که اين امواج ديوانه ي تو از کرانه ها چه ميخواهند؟

چرا اينان پريشان و در به در سر بر کرانه هاي از همه جا بي خبر مي زنند؟

دريا در مقابل سوالم گريست! امواج هم گريستند...

آن وقت دريا گفت: که طعمه ي مرگ تنها آدمها نيستند امواج هم مانند آدمها مي ميرند و

اين امواج زنده هستند که لاشه ي امواج مرده را شيون کنان به گورستان سواحل

خاموش مي سپارند!


میلاد بازدید : 62 سه شنبه 27 فروردین 1392 نظرات (0)

براي ان عاشق بي دل مي نويسم كه حرمت اشكهايم را ندانست
براي ان مينويسم كه معناي انتظار را ندانست،
چه روزها و شبهايي كه به يادش سپري كردم
براي ان مينويسم كه روزي دلش مهربان بود
مي نويسم تا بداند دل شكستن هنر نيست
نه دگر نگاهم را برايش هديه ميكنم ، نه دگر دم از فاصله ها ميزنم
و نه با شعرهايم دلتنگي ها را فرياد مي زنم
مي نويسم شايد نامهرباني هايش را باور كند

میلاد بازدید : 78 یکشنبه 25 فروردین 1392 نظرات (0)

 

همیشه دلم میخواست عشق و تو چشمات ببینم                               

تو بگی دوستم داری، منم برا تو بمیرم

همیشه دلم میخواست دستاتو آروم بگیرم                              

تو بشی همدم من ، کنارتو جون بگیرم

همیشه دلم میخواست معشو قه ی دلم باشی                             

طعم شیرین لباتوروی لبهام بپاچی

همیشه دلم میخواست فانوس راه من بشی                          

من یه مجنون ، تو یه لیلی واسه ی دلم بشی

همیشه دلم میخواست اشک چشامو ببینی                              

یه بارم تو جای من برای این دل بمیری

همیشه دلم میخواست قلبمو قربونت کنم                          

همه ی زندگیمو فدای چشمونت کنم

همیشه دلم میخواست بشی تو صاحب دلم                             

کاش نمی گفتی بهم ، فقط واست مسافرم

همیشه دلم میخواست خواب چشماتوببینم                              

کاش نمی گفتی بهم ، دیر شده و باید برم

همیشه دلم میخواست بشینی تو کنار من                          

واسه یک بارم شده ، شبها بیای به خواب من

همیشه دلم میخواست قلب تو مال من باشه                               

اما نه قسمت نشد ، خدانگهدارت باشه .....

 

 

میلاد بازدید : 56 یکشنبه 25 فروردین 1392 نظرات (0)

ایم منم که شعر چشماتو عاشقونه میگفتم...

هنوزم خیس میشه چشمام وقتی یاد تو می افتم...

هنوزم میای تو خوابم تو شبای پرستاره...

هنوزم میگم خدایا کاشکی برگرده دوباره...

میلاد بازدید : 61 یکشنبه 25 فروردین 1392 نظرات (0)

سلام

اولین دوره صندلی داغ این وبلاگ برگزار شده است،برای ثبت نام و نشستن بر روی صندلی داغ عضو شوید و در قسمت انجمن در بخش صندلی داغ حضور خود را اعلام کنید.

میلاد بازدید : 77 پنجشنبه 22 فروردین 1392 نظرات (4)
باسلام شما با عضویت در این وبلاگ علاوه بر استفاده از مطالب میتوانید در قسمت انجمن،هم با نویسندگان وبلاگ و هم با دوستان خود گفتگو کنید! منتظر عضویت شما هستیم
میلاد بازدید : 59 چهارشنبه 21 فروردین 1392 نظرات (0)

 

عشق ما دهکده ئی است که هرگز به خواب نمی رود
   
نه به شبان و نه به روز
   
و جنبش و شور و حيات
  
يکدم در آن فروغی نمی نشيند
  
هنگام آن است که دندان های تو را
  
در بوسه ای طولانی
  
چون شيری گرم بنوشم
  
تا دست تو را بدست آورم
  
از کدامين کوه می بايدم گذشت تا بگذرم
 
از کدامين صحرا ، از کدامين دريا
 
می بايدم گذشت تا بگذرم
  
تا تو عزيز را بدست آورم
.................

عشق من تا سر حد جنون دوستت دارم و برای همیشه عاشقتم

میلاد بازدید : 64 چهارشنبه 21 فروردین 1392 نظرات (0)

 

چه زيباست به خاطر تو زيستن و برای تو ماندن و به پای تو سوختن.
 
آنروز که مهمان قلبم شدی ، خوب به ياد دارم ، روزي كه با خود گُفتم كسي را يافته ام
كه ديگر از دست نخواهم داد. روزي كه اميد ها و آرزوهاي فراواني از خاطرم مي گذشت...
و آنروز كه چشمانم با چشمان تو ديدار كرد ، دانستم ، دير زمانيست كه مي شناسمت...
روزي كه تورا ديدم با خود گفتم كه يگانه ي خويش را يافتي پس ديوانه وار عاشقش باش
 
، عزيز بدارش و تا سرحد مرگ دوستش داشته باش ... يادم هست آن هنگام
كه عاشقت شدم باخود پيمان بستم كه ديگر در نگاه هيچ كسي كه تمناي مهر و توجه دارد ،
 
نگاهي نكنم ، پيمان بستم كه تنها نگاه عاشقم را وقف چشمان زيبا و سيماي دلرُباي تو كنم
 
تا فردا روزي پشيمان نباشم ... پشيمان نباشم كه چرا آنگونه كه لايقش بودي دوستت نداشتم ،
 
پشيمان نباشم كه چرا عشقم را ابراز نكردم ، عمل نكردم به آنچه مي گويم تا اثباتي باشد بر حرفهاي عاشقانه ام ...
 
واينك نيز ، همچنان ، بر عهد خود وفادارم و پيماني دوباره مي بندم كه خورشيد نگاهم بر هيچ افق ديگري
جز وجود تو طلوع نكند و بر هيچ كس جز تونتابد ... عشقم را در سينه پنهان و قلبم را از هركس مخفي خواهم كرد
 
تا دور از چشمانت كسي آندو را از من نگيرد . و اينك بر بُلنداي قله ي عشق و صداقت نام تورا فرياد مي كنم ،
اميدوارانه نامت را مي خوانم و اميدوارم كه مرور زمان ذره اي از عشقت در من نكاهد و گذر ثانيه ها ،
 
افزاينده ي مهر و محبتم به تو باشد . مي خواستم زيباترين كلام را به ياري بگيرم ،
 
تا صميمانه ترين عشق ها را تقديمت كنم ، ذهنم ياري نكرد . پنداشتم كه ساده نوشتن چون ساده زيستن زيباست ،
پس ساده و بي تكلف مي گويم : دوستت دارم.....


 

میلاد بازدید : 80 سه شنبه 20 فروردین 1392 نظرات (0)

شاگردی از استادش پرسید: عشق چست ؟

استاد در جواب گفت: به گندم زار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاور اما در هنگام عبور از گندم زار، به یاد

داشته باش كه نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی...

شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت.

استاد پرسید: چه آوردی ؟

با حسرت جواب داد:هیچ! هر چه جلو میرفتم، خوشه های پر پشت تر میدیدم و به

امید پیداكردن پرپشت ترین، تا انتهای گندم زار رفتم.

استاد گفت: عشق یعنی همین...!

شاگرد پرسید: پس ازدواج چیست ؟

استاد به سخن آمد كه : به جنگل برو و بلندترین درخت را بیاور اما به یاد داشته باش

كه باز هم نمی توانی به عقب برگردی...

شاگرد رفت و پس از مدت كوتاهی با درختی برگشت .

استاد پرسید كه شاگرد را چه شد و او در جواب گفت: به جنگل رفتم و اولین

درخت بلندی را كه دیدم، انتخاب كردم. ترسیدم كه اگر جلو بروم، باز هم دست خالی

 برگردم .

استاد باز گفت: ازدواج هم یعنی همین...!

و این است فرق عشق و ازدواج ...

 

میلاد بازدید : 64 سه شنبه 20 فروردین 1392 نظرات (0)

امـشب هـیچـی نـمی خـواهـم !

نـه آغـوشـت را

نـه نـوازش عـاشقـانـه ات را

نـه بـوسـه هـای شـیریـنت...

فقـط بـیـا

میخـواهـم تـا سحـر بـه چشـمـان زیبــــایت خیـره بـمــانـم

هـمیـن کـافـی است

بـرای ارامـش قلب بــی قـرارم

 تـو فقـط بـیــا . . .


میلاد بازدید : 81 سه شنبه 20 فروردین 1392 نظرات (0)

ساعتها زیر دوش می نشینی به کاشی های حمام خیره می شوی
غذایت را ســـرد مـــی خوری
ناهارها نصفه شـــــب ، صبحانه را شام!
لباسهایت دیگر به تو نمی آیند ، همه را قیچی می زنی!

ساعتها به یک آهنگ تکراری گوش می کنی و هیچ وقت آهنگ را حفظ نمی شوی!
شبها علامت سوالهای فکرت را می شمری تا خوابت ببرد!
تنهـــــــــــــــائی از تو آدمی میسازد که دیگر شبیه آدم نیست!!!!!!!!!!


 

میلاد بازدید : 89 دوشنبه 19 فروردین 1392 نظرات (0)

باز هم ترانه های ناتمام

 سر گردان میان هوای پر باد و باران دلم

 چه می کند این پاییز با دلم!

 عجب حال و هوای عاشقانه ایست

 این روزهای خنک پاییزی

 نسیمی که زیر پوست صبح من می رقصد

 هر چند صبح تنهایی ست

 و آفتاب کوچک ظهرهایش

 با تمام نبودنت

 دلتنگی غروب غمناکش

 و سکوت دلگیر شب هایی که:

 جای خالی تو را در آغوش جستجو میکند

 و این پاییز چه می کند با دل من!

 یاد بارانی که روی پوست من و تو نم زد

 و ما گفتیم عشق را زیر باران دیدیم

 من به پاییز بودن تمام سال عادت کرده ام!

 اما به ندیدن تو...

میلاد بازدید : 73 دوشنبه 19 فروردین 1392 نظرات (0)

قانون تو تنهایی من است و تنهایی من قانون عشق

عشق ارمغان دلدادگیست و این سرنوشت سادگیست

چه قانون عجیبی! چه ارمغان نجیبی و چه سرنوشت تلخ و غریبی!

که هر بار ستاره های زندگیت را با دستهای خود راهی آسمان پر ستاره کنی

و خود در تنهایی و سکوت با چشمهای خیس از غرور پیوند ستاره ها را به نظاره نشینی

و خاموش و بی صدا به شادی ستاره های از تو گشته جدا دل خوش کنی

و باز هم تو بمانی و تنهایی و دوری...

میلاد بازدید : 67 دوشنبه 19 فروردین 1392 نظرات (1)

چه عاشقانه است این روزهای ابری

چه عاشقانه است قدم زدن زیر باران غم تنهایی

چه عاشقانه است شکفتن گلهای اقاقیا

چه عاشقانه است قدم زدن در سر زمین عشق

و من

چه عاشقانه زیستن را دوست دارم

عاشقانه لا لایی گفتن را دوست دارم

عاشقانه سرودن را دوست دارم

عاشقانه نوشتن را دوست دارم

عاشقانه اشک ریختن را...

دفتر عاشقانه ی من پر از کلمات زیبا در نثار

بهترین و عاشقانه ترین کسانم...

و من

عاشقانه می گریم...

عاشقانه می خندم...

عاشقانه می نویسم...

و در سکوت تنهایی عاشقانه می میرم...

میلاد بازدید : 96 دوشنبه 19 فروردین 1392 نظرات (0)

سلام خدمت همه شما عزیزانی که از این سایت دیدن میکنید.امیدوارم مطالبی که براتون میذارم به دردتون بخوره ازشون استفاده کنید.

باآرزوی موفقیت

درباره ما
Profile Pic
به سایت ما خوش آمدید مقدمتان گلباران IP:199.19.95.180
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    میزان رضایت شما از این وبلاگ:
    به عشق اول اعتقاد دارید؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 26
  • کل نظرات : 32
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 12
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 14
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 51
  • بازدید ماه : 122
  • بازدید سال : 603
  • بازدید کلی : 10,039